رأی شماره 186 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در خصوص ابطال مواد 3، 11، 12، 14، 15، 16، 21، 22، 23، 24، 26، 27، 30، 35، 36 و 43 و تبصره 3 ماده 7 و تبصره 2 ماده 40 و تبصره ماده 32 از آییننامه رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف قانون کار تاریخ: 28/3/1385 شماره دادنامه: 186 کلاسه پرونده: 82/235 مرجع رسیدگی: هیأت عمومی دیوان عدالت اداری. شاکی: آقای حمید تبرزن. موضوع شکایت و خواسته: ابطال مواد 3، 11، 12، 14، 15، 16، 21، 22، 23، 24، 26، 27،30، 35، 36 و 43 و تبصره 3 ماده 7 و تبصره 2 ماده 40 و تبصره ماده 32 از آییننامه رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص و حل اختلاف قانون کار. مقدمه: شاکی به شرح دادخواست تقدیمی و لایحه تکمیلی آن اعلام داشته است، برخی از مواد و تبصرههای آییننامه مورد شکایت به لحاظ عدم رعایت حدود و اختیارات قانونی و مغایرت و مخالفت با شرع و قانون قابل ابطال است. 1ـ ماده 3: با آوردن کلمه ذینفع، آیا طلبکاران کارگر یا کارفرما میتوانند در مراجع حل اختلاف اقامه دعوی کنند؟ تشخیص ذینفع بودن مستلزم طی فرآیند قضائی است که در این آییننامه محلی برای آن در نظر گرفتـه نشده است. ثانیـاً مراجع حل اختلاف را وارد محـدودهی غیر از حـدود ماده 157 قانون کار مینماید. لذا این ماده را خلاف ماده 157 قانون کار برقرار میدهد. 2ـ تبصره 3 ماده 7: نظر به اهمیت امر ابلاغ در رسیدگی به اختلافات به نحو حضوری و همچنین صراحت ماده 162 قانون کار که دعوت طرفین اختلاف بایستی به صورت کتبی باشد، الزامی است امر ابلاغ بلاواسطه و مستقیماً توسط مأمور رسمی انجام گیرد. حال با دخالت دستگاهی ارتباطی چون نمابر (فاکس) یا تلفنگرام که برای نظارت بر عملکرد آن استانداردی وجود ندارد، امکان سوء استفاده فراهم میآید. 3ـ ماده 11: با آوردن عبارت «برای یک نوبت الزامی است» این مفهوم به ذهن متبادر میگردد که در نوبتهای بعدی، الزامی برای امر ابلاغ وجود ندارد. لذا با این طرز تلقی، ماده 11 آییننامه خلاف ماده 162 قانون کار میباشد. 4ـ ماده 12: در آییننامه مورد اشاره مشخص نشده است چه کسی صورتجلسه را تنظیم و یا رأی را انشاء نماید تا آن را به تایید و امضاء اعضاء هیأت برساند. ضمناً با توجه به ساختار مراجع حل اختلاف این مراجع فاقد شخصیتی هستند که بتوانند مورد امر یا نهی از سوی آییننامه دولتی قرار گیرند و تکالیف مقرر در آییننامه صرفاً میتواند متوجه اشخاص حقیقی که نمایندگان دولت هستند باشد. پس ماده 12 آییننامه خلاف مواد 158، 164 قانون کار واقع میشود. 5 ـ مواد 14، 15، 16، 23 و 24: اگر قراردادی چه شفاهی یا کتبی بیـن طرفین اختلاف مـوجـود باشد طـرفین اختلاف بــر صحت آن تـوافق داشته باشنـد، تشخیص وجـود روابط کاری در آن قرارداد بـا اداره کار و امور اجتمـاعی است، زیرا این امر جزو وظـایف ذاتی وزارت کار و امور اجتمـاعی است. در صورتی که طرفین اختلاف اظهارات یا مدارک مغایر و متفاوتی ابراز دارند صرفنظر از اختلاف کاری تعیین اصالت و صدق اظهارات و مدارک طرفین نیازمند گذر از فرآیند قضائی است که در صلاحیت دادگاههای عمومی میباشد. هنگامی که صحت و سقم اظهـارات و مدارک ابرازی از سوی مقـام قضـائی اعلام گردید مراجع حل اختلاف نسبت به رفع اختلاف ناشی از روابط کار اقدام خواهند کرد. لذا مواد 14، 15، 16، 23 و 24 آییننامه خلاف مواد 96 و 203 قانون کار و اصول 57 و 61 و اصل 4 قانون اساسی میباشد، زیرا ورود به حیطه امور قضائی حرمت شرعی دارد. 6ـ مواد 21 و 22: انجام تحقیقات بدون تعیین مرجع و حدود اختیارات و وظایف آن مرجع میتواند باعث بینظمی گردد و احیاناً مأمور تحقیق به دلیل نداشتن موارد مذکور، تحقیقاتی را انجام دهد که در صلاحیت بازرسی کار باشد و بعضاً وارد اموری میگردد که در صلاحیت مراجع قضائی است پس مواد 21 و 22 آییننامه خلاف مواد 96 و 97 قانون و همچنین اصول 4، 57 و 61 قانون اساسی میباشد. 7ـ مواد 23 و 24: به دلیل ورود به حیطه امور قضائی خاصه در تعیین صحت و سقم یا اصالت مدارک و اظهارات ابرازی، خلاف اصول 4 و 57 و 61 قانون اساسی میباشد. 8 ـ ماده 26: عدم تعیین این موارد که آیا نمایندگان کارگران یا کارفرمایان در مراحل رسیـدگی حاضر بودهاند یا خیر؟ و آیا این موضوع در رأی صادره منعکس میشود یا خیر؟ ماده 26 را خلاف مواد 157 و 158 قانون کار قرار داده است. 9ـ ماده 27: چنانچه ارجاع به کارشناسی قرار شود و هزینه آن پرداخت گردد و رأی بر آن مبنا صادر شود، چه کسی مسئول خسارت ناشی از پرداخت هزینه کارشناسی است؟ لذا این ماده خلاف اصل 40 قانون اساسی است. ضمناً در ماده 163 قانون کار استفاده از نظرات کارشناسان را مطرح ساخته و هیأت حل اختلاف به تشخیص و درخواست خود میتواند از کارشناسان و صاحب نظران دعوت به عمل آورد اما ماده مذکور رجوع به کارشناسی را در ردیف دلایل قرار نداده که طرفین اختلاف بخواهند به آن طریق استـدلال کنند. بنابراین ماده 27 آییننامه خلاف ماده 163 قانون کار است. 10ـ ماده 30: با بستن قرارداد کار و قرار گرفتن کارگر تحت امر کارفرما، کارفرما موظف است حـداقـل حقـوق و مزایای قانونی را به کارگر پرداخت نماید زیرا جز مایملک کارگر محسوب میشود و تشخیص پرداختی اضافه حقوق و مزایای قانونی آن که غالباً مورد اختلاف است با بررسی و درک صحیح روابط کاری میسر است کـه این امـر جزء وظایف ذاتـی مـراجع حل اختلاف است. بنـابراین اگر کارگـری تحت امـر کارفرما باشد و پس از مدتی اختلافی حاصل شود و همزمان طرفی علیه دیگری دعوی کیفری طرح نماید در مقابل دو پدیده کاملاً متفاوت هستیم که هر یک آثاری بر دیگری دارد. اولین اثر پدیده جزای بینظمی است و تشخیص بینظمی در کارگاه و روابط کار طبق ماده 27 قانون کار احراز خواهد شد و بر آن مبنا مراجع حل اختلاف تشخیص خود را اعلام مینمایند. بنابراین مراجع حل اختلاف نمیتوانند به این بهانه رسیدگی را منوط به تعیین تکلیف دعوی کیفری در دادگاه کنند و حق کارگر را محبوس نمایند. ضمناً مراجع حل اختلاف در مقام تشخیص حقوق ناشی از روابط کار هستند نه کشف آن و نه انطباق خواسته با قانون و چنانچه در اثر عمل مجرمانه خسارتی به طرف اختلاف وارد آید پس از تعیین خسارت از سوی دادگاه برابر قوانین مربوط با نظر دادگاه میتوان تهاتر کرد. پس ماده 30 آییننامه خلاف اصول 4 و 46 و 57 و 61 قانون اساسی میباشد. 11ـ مواد 26 و 35: از اهداف ایجاد ساختار سه جانبهی مراجع حل اختلاف مقبول و موجه نمودن آراء مراجع حل اختلاف در نزد طرفین اختلاف است زیرا حضور نماینده صنفی کارگر یا کارفرما در مراحل رسیدگی اطمینان خاطر را در طرفین به لحاظ جلوگیری از تضییع حقوق صنفی آنان ایجاد میکند. حال اگر تعداد نمایندگان کارگر و کارفرما در مراجع حل اختلاف با هم برابر نباشد این توازن برهم میخورد و مقصود قانونگذار حاصل نمیشود. لذا مواد 26 و 35 آییننامه با مواد 157، 158 و 160 قانون کار مخالف میباشد. 12ـ ماده 36: از آنجائی که مراجـع حل اختلاف الزامی برای صـدور آراء مستـدل و مستند ندارند و آراء بر اساس تشخیـص صـادر میشود و ماده 159 قانون کار درخواست تجدیدنظرخواهی را مقید به قید یا منحصر به جهاتی ننموده است. بنابراین ماده 36 آییننامه خلاف ماده 159 قانون کار میباشد زیرا نمایندگان کارگران و کارفرمایان را مجبور به رعایت تشریفاتی نموده است که تعریف مشخصی از آن وجود ندارد. 13ـ تبصره ماده 32: انجام امر ابلاغ به عهده اداره کار و امور اجتماعی است و نظارت بر عملکرد آنها مراجعی غیر از هیأتهای تشخیص و حل اختلاف است و مراجع حل اختلاف تکلیفی برای نظارت بر عملکرد مأمورین دولتی ندارند در چنین حالتی تبصره ماده 32 خلاف ماده 157 قانون کار است. 14ـ ماده 38: نارسا و نامفهوم است. 15ـ ماده 40: عقد ازدواج اگر برابر موازین شرعی جاری گردد آثار حقوقی و قانونی بر آن مترتب است هر چند ثبت رسمی نگردد. حال در این ماده پیشبینی نشده که چه مرجعی تشخیص رابطه زوجیت را بر عهده دارد. ضمناً چون اعضای مراجع حل اختلاف (به غیر از نمایندگان دولت) بر مبنای تشخیص خـود اعلام نظر میکنند و هیچ محـدودیت، محظوریـت، جهت یـا قیدی نمیتواند نظرات آنهـا را شکل دهـد جز منافع صنفی، بنابراین تبصره یک با توضیحی که گذشت و تبصره 2 ماده 40 با شرحی که در بند 12 آمد خلاف اصول 4، 57 و 61 قانون اساسی و ماده 159 قانون کار میباشد. 16ـ ماده 43: قانونگذار محدوده قانون آیین دادرسی در امور مدنی دادگاههای عمومی و انقلاب را در ماده یک آن تعریف کرده است. لذا قوه مجریه نمیتواند توسط آییننامه اجرای آن را به دیگر نهادهای حکومتی تسری بخشد و انجام آن را الزامی کند. بنابر سطور مذکور ماده 43 آییننامه خلاف اصول 57 و 58 قانون اساسی میباشد. در پایان با ذکر این نکته لازم که نظر به ماده 164 قانون کار که مستند و مجوزی برای تدوین آییننامه مورد بحث قرار گرفته است، معین میکند که قانونگذار فقط تهیه مقررات مربوط به انتخاب اعضاء و چگونگی تشکیل جلسات مراجع حل اختلاف به مقدماتی چون ابلاغ، هدایت طرفین اختلاف به مرجع حل اختلاف و به طور کلی مقررات شکلی را اجازه داده است و این موارد غیر از چگونگی رسیدگی میباشد و از تهیه و تدوین آییننامه نحوه رسیدگی صحبتی به میان نیاورده است. پس ماده 164 قانون کار نمیتواند مستندی برای تدوین آییننامه مورد شکایت باشد. فلـذا خواهشمنـدم با عنـایت به مراتب مذکور نسبت به رسیدگی به خواسته اقدام لازم را مبذول فرمایید. معاون حقوقی و امور مجلس وزارت کار و امور اجتماعی در پاسخ به شکایت مذکور طی نامه شماره 48830 مورخ 1/6/1382 مبادرت به ارسال تصویر معاون تنظیم روابط کار نموده است. در نامه شماره 37289 مورخ 27/5/1382 معاون تنظیم روابط کار آمده است، 1ـ فصل نهم قانون کار مرجع رسیدگی به اختلافات کارگری و کارفرمایی را در صلاحیت هیأتهای تشخیص و حل اختلاف به ترتیب مقرر در مواد 157 تا 166 این قانون قرار داده و ماده 164 آن نیز تهیه مقررات مربوط به چگونگی تشکیل جلسات این هیأتها را از اختیارات شورای عالی کار مقرر داشته است که باید به تصویب وزیر کار و امور اجتماعی برسد. 2ـ آییننامه مورد شکایت در 43 ماده و 26 تبصره تدوین یافته توسط کسانی فراهم آمده که آشنائی و آگاهی کافی از قانون اساسی و قوانین عادی و سایر مقررات مملکتی داشته و انطباق و سازگاری آنها را با مقررات و اصول رسیدگی آییننامه دیدهاند. 3ـ شاکی مدعی مغایرت مفاد آییننامه با اصول 4، 46، 57، 58، 96، 97، 157، 158، 159، 160، 162، 163 و 170 قانون اساسی میباشد که مطالعه دقیق این اصول و انطباق آن با مقررات آییننامه چنین ادعائی را ثابت نمیکند. بنابمراتب رد شکایت شاکی مورد تقاضا است. دبیر محترم شورای نگهبان در خصوص ادعای خلاف شرع بودن مـوادی از آییننامه مورد شکایت طی نامه شماره 13829/30/84 مـورخ 25/8/1384 اعـلام داشتهاند، موضوع مـواد 14، 15، 16، 23، 24، 21، 22، 27 و 30 و تبصرههای یک و 2 ماده 40 آییننامه رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص حل اختلاف قانون کار، در جلسه مورخ 25/8/1384 فقهای محترم شورای نگهبان مطرح شد که با عنایت به بند 2 از ماده 11 قانون دیوان عدالت اداری، خلاف موازین شرع شناخته نشد. هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در تاریخ فوق با حضور رؤسای شعب بدوی و رؤسا و مستشـاران شعب تجدیدنظر تشکیـل و پس از بحث و بـررسی و انجـام مشـاوره بـا اکثریت آراء به شرح آتی مبادرت به صدور رأی مینماید. رأی هیأت عمومی الف ـ به شرح نظریه شماره 13829/30/84 مورخ 25/8/1384 فقهای محترم شورای نگهبان مواد 14، 15، 16، 23، 24، 21، 22، 27، 30 و تبصرههای یک و 2 ماده 40 آییننامه رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأتهای تشخیص حل اختلاف قانون کار خلاف موازین شرع شناخته نشده است. بنابراین موردی برای ابطال مواد مذکور در اجرای قسمت اول ماده 25 قانون دیوان عدالت اداری وجود ندارد. ب ـ ماده 158 قانون کار در کیفیت ترکیب هیأت تشخیص و تعداد اعضاء آن مقرر داشته است « هیأت تشخیص مذکور در این قانون از افراد ذیل تشکیل میشود 1ـ یک نفر نماینده وزارت کار و امور اجتماعی 2ـ یک نفر نماینده کارگران به انتخاب کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان 3ـ یک نفر نماینده مدیران صنایع به انتخاب کانون انجمنهای صنفی کارفرمایان استان» نظر به اینکه تشکیل هیأت تشخیص با عضویت 3 عضو مذکور علیالاصول و الزاماً مستلزم مشارکت اعضاء آن هیأت در رسیدگی و تصمیمگیری و صدور رأی مقتضی، اتفاق یا اکثریت است، قسمت آخر ماده 26 آییننامه مورد اعتراض که در صورت عدم حصول اتفاق یا اکثریت آراء اعضاء هیأت، نظر نماینده واحد کار و امور اجتماعی محل را به منزله رأی هیأت تشخیص اعلام داشته است خلاف هدف و حکم مقنن در باب تشکیل هیأت تشخیص و رسمیت آن با شرکت 3 عضو و اعتبار تصمیمات و آراء آن هیأت است. ج ـ حسب ماده 160 قانون کار هیأت حل اختلاف کار با عضویت 9 نفر مرکب از 3 نفر نمایندگان دولت، 3 نفر نماینده کارگر، 3 نفر نماینده کارفرما تشکیل میشود و ماده 35 آییننامه فوقالذکر که به تجویز ماده 164 قانون کار تنظیم و تصویب شده مقرر داشته است که « جلسه هیأت حل اختلاف با حضور حداقل 7 نفر از اعضاء رسمیت مییابد و آراء آن بـه اتفاق یـا اکثـریت 4 رأی از 7 رأی یا 5 رأی از 9 رأی صـادر میگردد. در صورت تساوی آراء رأی گروهی که نماینده واحد کار و امور اجتماعی جزء آن است، قاطع خواهد بود» نظر به اینکه حکم مقنن در خصوص تشکیل هیأت حل اختلاف به تعداد فرد از اشخاص ذیصلاح مفهم حداقل حصول اکثریت در صورت عدم اتفاق آراء اعضاء هیأت است و حکم مقنن مبین اعتبار رأی اکثریت اعضاء هیأت مزبور میباشد، بنابراین قسمت اخیر ماده 35 آییننامه فوقالذکر که در صورت تساوی آراء رأی گروهی که نماینده واحد کار و امور اجتماعی جز آن است را قاطع و معتبر اعلام داشته است خلاف حکم و هدف مقنن میباشد. بنابه جهات فوقالذکر مادتین 26 و 35 آییننامه مزبور در قسمتهای فوقالاشعار مستنـداً به قسمت دوم مـاده 25 قـانـون دیـوان عـدالت اداری ابطـال میگردد. د ـ نظر به ماده 164 قانون کار مبنی بر تجویز تصویب آییننامه مربوط به طرز تشکیل و رسیدگی مراجع حل اختلاف کار و حدود صلاحیت و اختیارات مراجع مزبور در خصوص کیفیت ابلاغ وقت رسیدگی به طرفین اختلاف بر اساس نشانی و مشخصات تعیین شده از طرف آنان و تکلیف رسیدگی به دلایل و مدارک طرفین و تشخیص صحت و اعتبار مستندات ابراز شده و یا احراز بیاعتباری و عدم تأثیر آنان در دعوی مطروحه و همچنین لزوم تعلیق رسیـدگی به منظـور ظهـور نتیجه قطعـی امر کیفری مطـروحه در مراجـع قضـائـی مؤثر در سرنوشت اختلاف کارگر و کارفرما و اینکه مراد از اشخاص ذینفع در ماده 3 آییننامه مورد اعتـراض کارگر و کارفرمـا و یا قـائـممقـام قانـونـی آنـان است و تسری و تعمیـم آن به بستانکاران افراد مزبور محمل قانونی ندارد، مواد 3، تبصره 3 ماده 7، 11، 12، 14، 15، 16، 21، 22، 23، 24، 27، 30 تبصـره ماده 32، 36، تبصـرههای یک و 2 ماده 40 و 43 مغایرتی با قانون ندارد. هیأت عمومی دیوان عدالت اداری ـ معاون قضائی دیوان عدالت اداری ـ مقدسیفرد