نقل است در ایام ماضی، روزی موکلی در گردابی گرفتار و بخود بگفتی، ای کاش وکیلی مییآفتمی ؛ و رفع گرفتاری. چندی بجُستی تا وکیل حاذقی بیآفتی و به نزد وی برفتی.
وکیل بفرمود ای فلان ، حق الوکاله چند در کیسه داری تا بدادی و رفع بلا آید به میان.
بگفتا ای وکیل من سخت محتاجم و هر چه بگوئی بدیده منت قبول داشته، و سخت برآشفتی و گریه و مویه چندان نمودی تا دل وکیل به رحم آمدی.
وکیل گفته مرشد فراموش نمودی که بسا گرفتاران به گل مانده ، بعد از رفع بلا ، حق الوکاله، به لگد مزد زحمات بدادی. فی الحال قبول وکالت بکردی و تلاش مکرر تا رفع مشکل پدیدار و آنگه مطالبه حق الوکاله نمودی.
و اما در این هنگام، موکل از بند رسته، چشم گرد نمودی، گونه سیه کردی و سخن به تندی دراز که ای داد ! ای بیداد!
اینجا بود که شاعر بگفتی:
چو شخصی گرفتار گردد به بند ؛
وکیل مدافع به نزدش خداست.
چو گردد خطر اندکی مرتفع ؛
بگوید وکیل هم یکی ز اولیاءست .
چو گردد ز بند بلا او رها ؛
بگوید وکیل هم یکی مثل ماست .
چو نوبت به حق الوکاله رسد ؛
وکیل آن زمان دیو یا اژدهاست .
خلاصه آنکه ای طالب وکالت ؛ از قبل حق الوکاله به انصاف روا دار و محکم بگیر ، تا به بعد، گرفتاری نیاید به کار!
مددی می گوید:
حکایت وکالت به سبک نو: از ناقلین ادبیات سبک نو بارها شنیده بودیم ولی وکالت سبکی هرگز!!!:نقل است روزی از روزهای اسفند ۹۴ ، در روستای قزلدره شهرستان خلخال .ریش سفیدانی جمع شدند دعوای بسیار جزئی همسایه ای را فیصله دهند .جمعیع جماع نتیجه یافتند استشهادی کنند که مشکل از طرف متشاکی حل شده است در آنموقع .خورشیدی از غرب روستا درخشیدن گرفت وزنی نمایان شد به رنگ قهوه ای ،با طوفان داد وبیداد>>آهای !مردم روستا کسی استشهاد کنه !آتش می زنم خودم وآنکس را -ویا اینکه لباس از تن برکنم !!!.همه به سوی شرق نگاه کردندو المشاهده جمعیع،آفتاب از غرب است >همه پا به فراااا-ر_کنجکاوی جرات یافت این روش را از غرب آمده جویا شود .آن زن با آتش آمده ، -گفتند :وکیلمون (]قای -ص )گفته چنین کنید…یافتم که اینهم سبک جدیدی از وکالت ست .باید مثل سبک شعر نوع در دانشگاهها تدریس شود..والسلام
۱۸/۱۲/۱۳۹۴ — ۲:۱۶ ب.ظ